داستان طراوت

  داستان طراوت گرمای جان بخش تابستان آب تالاب را گرم و گرمتر می کرد بچه ها با شادی با هم آب بازی می کردند. پارسا دستانش را پر آب کرد و به صورتش زد، گرمای آب صورتش را به نرمی نوازش داد، با خوشحالی به طرف خواهرش که در آب غوطه ور بود رفت: -کاش منم شنا بلد بودم. خواهرش در حالی که به پشت دراز کشیده و روی […]