ماهها ست آرام آرام به سوی سرنوشت مقدری می رفت که آدمی را گریزی ازآن نیست. روزها وروزها شوربختانه شاهد آب شدن شمع وجودش بودیم . با چشمان تر، در عین غم وحسرت ، پایداری مغرور شعله ای را می دیدیم که پدر تا آخرین دم در آن دمید.
او زندگی را سرفراز و خلاق می خواست و اثر گذار. از زبونی و بی خاصیتی سخت گریزان بود. عمر بی شور و تلاش خلاق را مردابی راکد می دید و خور و خواب بی تفاوت را همتای مردار شدن می دانست .
فراز و‌نشیب های زندگی سراسر تلاش دکتر بسکی با چنین احساسات و اندیشه ها شکل گرفت و ثمر داد و چهره و کارنامه او را به مثابه انسان دوستی بلند مرتبه و« پدر طبیعت ایران » رقم زد. او ارزش این مقام و مرتبه را عاشقانه به جا می آورد که عاشق ایران بود و آرزوی بهروزی این سرزمین که آن را جدا از بهزیستی جهان نمی دید دمی جان پرشورش را ترک نگفت.
براستی میراث دکتر بسکی در بهسازی سرزمینش شایان است. جدا از بنا نهادن بیمارستانی موثر در شهر گنبد کاووس به همراه همسرش شفیقه گلعذار، دکتر بسکی پایه گذار مراکزی بود که وقف توسعه علم و فرهنگ و تسکین آلام بشری بودند:

سرای گاندی برای دادن امکان ادامه تحصیل به دانش آموزان با استعداد ؛ خانه آلبرت شوایتز برای مراقبت از بیماران سرطانی نزدیک به مرگ ، مدارس دخترانه برای توسعه آموزش و پس از آن سالها کار پیگیر برای بهسازی محیط زیست . دکتر بسکی خیلی زود به اهمیت کنشگری برای بهبود محیط زیست پی برده بود و همه توان جان پرتوانش را در این جهت به کار گرفته بود .
تنها چشمداشت او از ما فرزندان و خانواده اش هم این بود که در راه نیکی و نیکویی گام بر داریم . این را به جد می خواست .، می گفت و می نوشت . و در هنگامه رنجوری سهمگین که قدرت نوشتن و گفتن را از او‌ گرفته بود به هزار زبان با ما این سخن را باز می گفت .
او که تا آخرین دم ولایت بر خویش را وا ننهاد و همواره اندیشه ها و اعتقاداتش را به محک عمل و اقدام گزارد، پیوسته در باره درگذشت خود می اندیشید . این کلام مولانا را بارها از می شنیدیم که :

از جمادی مردم و نامی شدم/ وز نما مردم به حیوان سر زدم /مردم از حیوانی و آدم شدم /پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم .
دکتر بسکی عمیقا اعتقاد داشت که غرض از هستی آن نقش ها ست که از ما باز می ماند.پس وصایای خود را در باب ادامه راهش مدون کرده بود و به تدارک انجام آن همت گماشته بود.
امروز، که زمان بدرود فرا رسیده، ما فرزندان و خانواده او، با اندوه بیکران از درگذشت پدری عاشق ، انسانی سرفراز و پرتوان و پیری اهل عشق و خرد با او تجدید عهد می کنیم :

پدرجان جانان ! وصایای نغز و بخردانه توهمواره آویزه گوشمان خواهد بود . در اجرایش به جان و دل می کوشیم .

پدر جان جانان ! تا هستیم پیگیر اراده خیر اندیشت خواهیم بود و از هیچ تلاش و کوشش در این راه فرو نمی گذاریم .

باشد که در پناه لطف آفرید گار جان و خرد و همیاری نیکخواهان مشفق، حاصل عمر سراسر تلاشت آنچنان که باید و شاید گسترش یابد.

باشد که اینهمه بذرها که در گذر ازرنجها کاشته و با شوری عاشقانه به ثمر رسانده ای، هر روز بیش و بیشتردر نیکوئی و بهسازی هستی به بار نشینند.

فرزندان و خانواده دکتر بسکی